وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم