با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت