با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده