در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد