ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم