ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام