سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را