گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی