ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی