مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا