همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر