ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم