مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
باران ندارد ابرهای آسمانش
باران نه اما چشمهای مهربانش...
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟