مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟