سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟