بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟