هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟