مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟