عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم