پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها