آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد