ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد