ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی