از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده