تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست