آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
این حنجره این باغ صدا را نفروشید
این پنجره این خاطرهها را نفروشید
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
بیتو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند