با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها