بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد