ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام