آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست