آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید