یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده