خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند