حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم