کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی