عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد