سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار