غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد