ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
کشتی باورمان نوح ندارد بیتو
زندگی نیز دگر روح ندارد بیتو
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
یک روز به هیأت سحر میآید
با سوز دل و دیدهٔ تر میآید
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد