امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
شب تا به سحر نماز میخواند علی
با دیدۀ تر، نماز میخواند علی
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام