ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار