پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
فریاد اگرچه در تو پنهان بودهست
خورشید تکلّمت فروزان بودهست