پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را