مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود