هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است