سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست