غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد