ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
آيينهای و برايت آه آوردم
در محضر تو دلی سياه آوردم
گر زنده دلی مرام تکریم بگیر
ور مرده دلی مجلس ترحیم بگیر
ای دوست ز رحمت، دلِ آگاهم ده
در ماه دعا سیرِ الی اللّهم ده
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده