عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد