ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است